پارسای شاغل
پسر گلم ماشاالله روز به روز شیرین تر میشی. ولی متاسفانه چون دیر به دیر میام برات بنویسم یادم میره بعضی از کارای جدیدتو.
دو سه هفته پیش بابا اومد دنبالت و تو از بس شیرین کاری کردی بابا دلش نمیومد ازت جدا شه و بره شرکت. اصرار کرد که تو رو با خودش ببره.من که اصلا فکرشم نمیکردم بابات جدی بگیره ، گفتم باشه ببرش.
بعدش در کمال ناباوری دیدم بابا حاضرت کرده و بدون اینکه وسایلتو برداره با خودش بردتت شرکت.
شما هم که مثل همیشه انقدر آروم و آقا بودی که اصلا بابا رو اذیت نکردی و سه ساعت و نیم پیش باباجوون بودی. قربونت برم که کارمند کوچولو شدی.
فدای ژستت بشم که قراره مدیر بشی و دستور بدی.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی