امیر پارساامیر پارسا، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

امیرپارسای کوچولوی ما

خرابکاری های امیر پارسا جونم

1392/1/6 2:45
نویسنده : مامان ندا
378 بازدید
اشتراک گذاری

گل پسر نازم دیگه داری کم کم شیطون وبازیگوش میشی. الهی مامان فدات بشه. وقتی یه خبر تازه از خرابکاریتو به بابات میگم اول از همه کلی ذوق میکنه و نازت میکنه بعدشم یه شکم سیر میخنده وبهت افتخار میکنه.

یادمه که اولین بار یه لیوان نوشابه رو از روی میز انداختی و ریخت رو فرش. اول من هاج و واج مونده بودم که چه جوری دستت به لیوان رسید؟! بعدشم کلی خندیدیم.

از خرابکاری بعدیت بگم برات. چند وقت پیش خونه بابایی بودیم. سر سفره نشسته بودیم که ناگهان با سرعت با روروئک اومدی و شیشه نوشابه افتاد تو ظرف بابایی و ظرف شکست. منو بگو داشتم از خجالت میمردم. نمیدونستم چجوری معذرت خواهی کنم . شیطون بلا ...



قبض تلفن :

یه شب تازه اومده بودیم خونه به محض اینکه گذاشتمت توی روروئک رفتی سراغ قبض تلفن و شروع کردی به بازی کردن با قبض . منم از فرصت استفاده کردم و رفتم که لباس عوض کنم توی این فاصله تو هم فرصتو غنیمت شمردیو کاغذ خوری کردی و . . .

جالب اینجاست که دقیقاً مبلغو خوردی . فرداش هرچی منتظر موندم پسش ندادی .!!! آخه تا الان هرچی کاغذ خورده بودی فرداش توی پوشک  پیداش میکردیم(البته خیلی خیلی معذرت میخوام) .انگار این بار هضم شده بود.


جدیدا هم که بد غذا شدی و شبها خیلی بد میخوابی.

من همش فکر میکنم شاید سیر نمیشی که انقدر بد میخوابی  وتا صبح چندین بار بیدار میشی. به سفارش دکترت شبا قبل از خواب بهت سرلاک میدم.

یه بار که غر میزدی بغلت کردم که با هم بریم سرلاک درست کنیم که دقیق آخر کار یه لگد زدی به ظرف و همش ریخت.

بعد هم کلی ذوق کردی و دوباره پاتو فرو میکردی تو سرلاکا. 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)